از کتاب”یک عاشقانه آرام” نادر ابراهیمی:
برای عاشق ،زمان وجود ندارد تا حضورش باعث شود که دیر یا مختصری دیر به قرارگاه برسد . من هزارسال است که زیر باران ایستاده ام . در برابر کعبه ، زیرِ تیغِ برهنه ی آفتاب . در سنگر ، به انتظار لحظه ی موعود جاری در تمامی لحظه ها . در تن توفان ،بر فراز بلندترین امواج .
عشق ، یک قطارِ مسافر بری نیست تا تو اگر کمی دیر رسیدی ، قطاررفته باشد و تو مانده باشی ،با چمدان های سنگین، با تاسف ، با قطره های اشکی در چشمان حسرت.
در بی زمانیِ عشق ، حرکت جوهر است و تجزیه ناپذیر از نفسِ عشق.