عشق یعنی چه؟

ای که می پرسی نشان عشق چیست
عشق چیزی جز ظهور مهر نیست
عشق یعنی مهر بی چون و چرا
عشق یعنی کوشش بی ادعا
عشق یعنی مهر بی اما، اگر
عشق یعنی رفتن با پای سر
عشق یعنی دل تپیدن بهر دوست
عشق یعنی جان من قربان اوست
عشق یعنی خواندن از چشمان او
حرفهای دل بدون گفتگو
عشق یعنی روح را آراستن
بی شمار افتادن و برخاستن
عشق یعنی گل به جای خار باش
پل به جای این همه دیوار باش
عشق یعنی یک نگاه آشنا
دیدن افتادگان زیر پا
زیر لب با خود ترنم داشتن
بر لب غمگین، تبسم کاشتن
عشق، آزادی، رهایی، ایمنی
عشق، زیبایی، زلالی، روشنی
عشق یعنی مرغ های خوش نفس
بردن آنها به بیرون از قفس
عشق یعنی جنگل دور از تبر
دوری سر سبزی از خوف و خطر
جز کمند چشم و زلف و ابروان
عشق زنجیری ندارد در میان
در میان این همه غوغا و شر
عشق یعنی کاهش رنج بشر
ای دلاور دل بدست آورده باش
در دل آزرده، منزل کرده باش
عشق یعنی تشنه ای خود نیز اگر
واگذاری آب بر تشنه تر
عشق یعنی خدمت بی منتی
عشق یعنی طاعت بی جنتی
گاه بر بی احترامی احترام
بخشش و مردی به جای انتقام
عشق یعنی مشکلی آسان کنی
دردی از درمانده ای درمان کنی
عشق یعنی خویشتن را گم کنی
عشق یعنی خویش را گندم کنی
عشق یعنی خویشتن را نان کنی
مهربانی را چنین ارزان کنی
عشق یعنی نان ده و از دین مپرس
در مقام بخشش از آئین مپرس
هر کسی او را خدایش جان دهد
آدمی باید که او را نان دهد
در تنور عاشقی سردی مکن
در مقام عشق نامردی مکن
لاف مردی می زنی مردانه باش
در مسیر عاشقی افسانه باش
دین نداری مردمی آزاده شو
هر چه بالا می روی افتاده شو
در پناه دین دکانداری مکن
چون به خلوت می روی کاری مکن
جام انگوری و سرمستی بنوش
جامه تقوی به تردستی مپوش
عشق یعنی ظاهر باطن نما
باطنی آکنده از نور خدا
عشق یعنی ذهن زیبا آفرین
آسمانی کردن روی زمین
هر کجا عشق آید و ساکن شود
هر چه ناممکن بود ممکن شود
در جهان هر کار خوب و ماندی ست
ردپای عشق در او دیدنی ست
عشق یعنی شور هستی در کلام
عشق یعنی شعر، مستی والسلام

مجتبی کاشانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.