من و تو

تو همه صفا و وفا و یکرنگی
بی نصیبم ولی از این الطاف
تو لطیف و سبک چون شبنم
لیک من بی نصیب از این اوصاف
هیچ اندیشه از غمم داری؟
اخر ای سنگدل،کمی انصاف
یادی از عاشقت نما و کن شادم
ذره ای،نه بیش و پر اصراف
سکه قلب من شده خونین
پاک کن این سکه را، بهین صراف
من در آرزوی تو، بس مشتاق
لیک منزل نموده ای در قاف

تکه های ناب 5

وقتی که حرف می زنیم بیشتر می خواهیم خودمان را قانع کنیم تا دیگران را. کسی که قانع شده باشد، کسی که به اندیشه های خود ایمان داشته باشد، اصلا حرف نمی زند.

یادداشت های شهر شلوغ _ فریدون تنکابنی

وقت آن رسیده که….. 2

ایرانی عارف بود و یزدان پرست،
ایرانی دروغ را بسیار ناخوش می دانست و مادر همه پلیدی ها،راه فقط یکی بود و آنهم راه راستی،
ایرانی آب را هدر نمی داد و آلوده نمی کرد،
درخت و طبیعت وجودی مقدس برای ایرانی بود،
ایرانی تقویت نیروی بدنی و نیروی اندیشه را دو رکن اصلی انسانیت خود می دانست،
ایرانی آبادگر بود و کار و تلاش را عبادت یزدان پاک می دانست،
ایرانی مهربان بود و مهمان نواز و گشاده رو،
ایرانی هنرمند بود و هنردوست،لطیف و خشن نواز،
ایرانی ضحاک کش بود و ظالم ستیز،
ایرانی دادگستر بود و همنوع نواز و مدافع مظلومین،
ایرانی آباد کننده زمین بود و پیامبر رفاه و سعادت بشریت،
ایرانی عامل تحول و تربیت همه وحشیانی بود که به سرزمینش حمله کردند و به ظاهر مغلوبش کردند،
ایرانی شهره بود در عالم به آدمیت و نگین حلقه بشریت .
آیا تاریخ گواه این ادعا ها نیست؟
پس چرا اکنون اینگونه نیستیم؟

مقالات 96

رابطه استقلال و آزادی 2

اما به طور کلی می توان گفت:
آزادی امکان عملی کردن تصمیم‌هایی است که فرد یا جامعه به میل و اراده خود می گیرد.اگر انسان بتواند همه تصمیم هایی که می گیرد ،عملی کند و کسی یا سازمانی اندیشه و گفتار و کردار او را محدود نکند و در قید و بند درنیاورد، دارای آزادی مطلق، یعنی آزادی بی حد و مرز است.اما چون انسان ها به طور اجتماعی زندگی می کنند،نمی توانند آزادی مطلق داشته باشند.زیرا آزادی بی حد و مرز یک فرد به پایمال شدن آزادی دیگران می انجامد.به همین سبب است که هر جامعه ای با قانون ها و مقررات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی خاصی، هم حافظ آزادی های افراد آن جامعه می شود و هم حد و مرزهایی برای اینگونه آزادی ها به وجود می آورد.قانون ها و مقررات جهانی نیز آزادی های مردم سراسر جهان و حد و مرزهای آن را در جامعه جهانی معین می کند. به نظر اینجانب مقایسه قانون اساسی هر کشور در زمینه آزادی های فردی و اجتماعی با منشور سازمان ملل در این زمینه ،مبنای مناسبی برای پی بردن به اعتقاد یا عدم اعتقاد به این پدیده می باشد اما مهمتر از آن بررسی میزان دسترسی عملی و واقعی افراد هر جامعه به این ویژگی است و همینجاست که کمیت بسیاری از جوامع و نظام حاکم بر آنان می لنگد!
اما در رابطه با “آزادی” به دو نکته نیز اشاره باید کرد:
اول اینکه آزادی هم مانند “حق” گرفتنی است و نه دادنی.تاریخ بشریت در همه جای دنیا ثابت نموده که هیچ گاه اصحاب “زور” و “زر” و “تزویر” از رویای سلطه بر مردم و سرنوشت ملتها به سود خود،دست برنداشته اند و همواره این در گرانبهای جوامع بشری را باید با از جان گذشتگی ها و مبارزات و تقلای زیادی به دست آورد.
دوم اینکه نگهداری “آزادی” از به دست آوردن آن مشکلتر است.مصادیق زیادی در تاریخ جوامع بشری وجود دارد که آزادی را به سختی به دست آورده اند و به آسانی از دست داده اند.و این هم در ادامه همان رویای شوم اصحاب زر و زور و تزویر ،رخ می دهد که آنان همیشه در پی کسب “قدرت سلطه گرانه” بر بشریت بوده و هستند و خواهند بود و این داستان تا بشریت هست،ادامه دارد.
در همین رابطه دکتر اسلامی در کتاب روزها،جلد چهارم می فرمایند:
ایرانی دارای استعداد و هوش بود،اما زمینه ابراز استعداد و افکندن هوش در مسیر درست در برابرش نبود.به نظر من یک علت آن بوده که محیط امن وجود نداشته،و به او مجال انتخاب مسیر داده نشده .علت دیگر آن بوده که دستخوش دوگانگی فکر بوده.مغزش مانند خورجینی بوده که در یک لنگه اش یک متاع و در لنگه دیگر متاع دیگری قرار داشته است.

جایگاه اندیشه

دنیای مجازی همچون سیلی در حال بردن همه چیز ما با خود است و در این میان با ارزش ترین چیزی را که از دست داده ایم،قدرت اندیشیدن مستقل و تصمیم گیری بر اساس خرد است.
هرچه را که می بینیم و می خوانیم نباید باور کنیم،بلکه باید با مدد از عقل(این سرمایه بزرگی که مختص بشر است) آن را تجزیه و تحلیل کنیم،با سایر اخبار مربوطه مقایسه کنیم و در نهایت تصمیم به پذیرفتن یا عدم پذیرش آن بگیریم.
چه بسیار اخباری که به سرعت در جامعه رواج پیدا می کند،جریان سازی می کند و آبروی فرد یا جمعی را می برد و نهایتا معلوم می شود که یا حقیقت نداشته و یا به آن شدت و حدتی که نشان داده شده است ،نبوده است.
تاریخ و علل سقوط و رشد ملتها و جوامع ،شاهد این مدعای من است.از این معلم پیر بیشتر بیاموزیم.

با اجازه نیما

بگذاریم که اندیشه ما،به خرابات برود
و در آنجا بکند سیر و سلوک
تا تر و تازه و شاداب به نزدم گردد
اعتماد گر نکنیم بر خود و اندیشه خود
به چه امید ز مردم توقع داریم
که به ما گوش دهند
و به دنبال سخن های حکیمانه ما
یک دل و نیرومند
پی مقصد بدوند!؟
ذهن خود باز کنیم،تا که جان و دل ما
به نوای دگران گوش کند
و پس از آن به درون دل خود
به تفکر بنشینیم که چه گفتند ایشان
و کجا حق طرف آنها بود؟
بپذیریم و بکوشیم ما هم
بهتر از روز و شب قبل باشیم
که همین توصیه یزدان است
که به هر روز بهین تر باشیم

مقالات 3

از آدم تا انسان 3

پاسخ خودم به این سوال خود پس از سال ها اندیشه و سوال از این و آن در دلایل زیر خلاصه شده است:
اول – عدل خدا را در “منطقی بودن مطلق” او می دانم.خدا علم خالص و مطلق است و از عدالت خدا به دور است که به دلیل رعایت نکردن بسیاری موارد که بشرهم می داند،در آن صورت آدم ها از نظر فیزیکی کامل به دنیا نمی آیند یا حتی عدم رعایت مسائلی دیگر منجر به نسل کشی تدریجی می گردد، منجر به این گردد که عالم و جاهل به یک حاصل برسند.در بسیاری از این موارد،مقصر تنها خود آدمی است.ما طبیعت جهان را که کاملا منطبق با نیازهای انسان است ،دچار تغییرات مهلک و بعضا حتی نابود می کنیم و در مواجهه با عوارض این اعمال،از خدا گله مندیم!؟
دوم – هرچه تلاش انسانی در راستای فهم و درک علم و سنت های الهی بیشتر گردد،میزان صدمات خارج از اراده بشر، به جوامع و آدم ها (در مقابل پدیده هایی همچون سیل و زلزله و…. که آنها هم دلایل منطقی و علمی دارند) کمتر و کمتر می شود،چنانکه در بعضی کشورها همچون ژاپن و …..صدمات زلزله هفت ریشتری و بالاتر به مراتب کمتر ازصدمات و تلفات زلزله با شدت کمتر از بعضی کشورهای بی توجه به این امر بوده است.
سوم – هنوز هم خرد و اندیشه انسان به همه حکمت های الهی واقف نشده است و چه بسا دلایل دیگری که ما هنوز موفق به فهم و درک آنها نشده ایم،در هر یک از این موارد وجود دارد.