روایت چهلم

شیخ ما می گوید:

بهشتیان در صف ایستاده بودند و نوبت خود را انتظار می کشیدند.دروازه بهشت باز شد و فرشته ها پیش از هر کس جوانمرد را فراخواندندتا وارد بهشت شود.

بهشتیان اعتراض کردند و چرایش را پرسیدند و گفتند:مگر جوانمرد چه کرده است که پیش از دیگران به بهشت می رود؟

فرشته ها گفتند:نمی دانید که او چه کرده است؟خداوند به همگان فکرت داد اما او توانست از فکرت به محبت برسد و از محبت به هیبت و از هیبت به حکمت.اما نیکو آن بود که او از حکمت به شفقت رسید.شما نبودید و نمی دانید که او با شفقتش چه می کرد.او بود که شب و روز برای مردم دعا می کرد و می خواست به جای همه مردم بمیرد تا هیچکس طعم مرگ را نچشد،او بود که می خواست حساب همه مردم را از او بکشند تا در قیامت حسابی برای کسی نماند،او بود که از خدا خواهش می کرد به جای همه مجازات گردد تا دوزخ از گناهکاران خالی بماند.حالا بهشت و نوبت اولین،کمترین چیزی است که باید به او داد.

**********

جوانمرد،اما بهشت و نوبت اول را قبول نکرد.او از میان همه پاداشها،تنها خشنودی خدا را برداشت و بهشت و نوبتش را هم به دیگران بخشید.

روایت سی و نهم

شیخ ما می گوید:

هرجا که می رفت،بهشت هم دنبال او می رفت.اما او می گذشت و اعتنایی نمی کرد.

بهشت به خدا می گفت:خدایاببین دیگران همه در آرزوی منند و من در آرزوی جوانمرد.

گذارش به هر جا می افتاد،دوزخ از آن حوالی می گریخت.

دوزخ می گفت:خدایا،ببین همه از من می ترسند و من از جوانمرد.

**********

خدا بهشت را در دست راست او گذاشت و دوزخ را در دست چپش. اما جوانمرد هردو را به خدا بازگرداند و گفت:خدایا،نه به این امید دارم و نه از آن بیم.امیدم تنها به توست و بیمم تنها از تو.

بودنت بهشت است و نبودنت جهنم.

**********

پس خدا دستش را گرفت و از روی بهشت و از روی جهنم،او را جهاند و گفت:

ای جوانمرد،آنسوتر از بهشت و جهنم نیز جایی است که تنها خدا از آن باخبر است و آنان که سر عبور از بهشت و جهنم را دارند.

روایت سی و ششم

شیخ ما می گوید:

حکمت از بهشت می آید،با هفتاد هزار فرشته همراهش،شهر به شهر و کوی به کوی می گردد،خانه اش را می جوید.

آی،آی جوانمرد آیا تو می دانی خانه حکمت کجاست؟

جوانمرد می گوید:خانه حکمت،دلی است بی تعلق،دلی که وابسته نباشد.حکمت در چنین دلی مقیم می شود و به فرشته هایش می گوید:

بازگردید،که من خانه خویش را یافتم.

فرشته ها باز می گردند و حکمت،بهشت را در قلب مومن،برپا می کند.

رسالت انسان(2)

در این نوشته به نظرات فیلسوف بزرگ جهان و تاریخ”سقراط”می پردازیم.او نامورترین و مشهور ترین انسانی است که تاریخ در مورد تفکر به ماهیت انسانی به یاد دارد.اگرچه بعد از او بسیاری آمدند و اندیشه انسانی را غنی تر کردند اما سقراط را مردم به حق یا ناحق بعنوان پدر فلسفه می شناسند. ادامه خواندن “رسالت انسان(2)”

روایت بیست و سوم

شیخ ما می گوید:
ای جوانمرد،جهان را دوست تر داری یا آخرت را؟بهشت را دوست تر داری یا دنیا را؟زندگی را یا مرگ را؟
جوانمرد گفت:
در سرای دنیا،زیر خاربنی با خداوند زندگی کردن را دوست تر می دارم تا در بهشت،زیر درخت طوبی و بی خبر باشم از او!