پیشرفتهترین کشور در آمریکایلاتین از لحاظ قرارداد اجتماعی، شیلی است. مکزیک در 20سال گذشته، رشد غیرقابل تصوری در ایجاد یک قرارداد اجتماعی داشته است و همینطور آرژانتین. وقتی قرارداد اجتماعی در داخل یک کشور شکل میگیرد، به همان تناسب تضادهای داخلی بسیار کم میشود و انرژی آن کشور صرف تولید قدرت میشود. هند و چین مدتهاست به این مرحله رسیدهاند.
ژاپن بیش از یک قرن است که این حالت را به خود گرفته است. اما در خاورمیانه، به ندرت قرارداد اجتماعی داریم. به ندرت دولتی داریم که ظرفیت آن را داشته باشد در چارچوب قرارداد اجتماعی مسائل خود را تعریف کند و منابع ملی را در چارچوب قرارداد اجتماعی به استخدام بگیرد. برای همین است که در خاورمیانه، ما این همه تضاد داریم؛ چراکه برای تحقق این مسئله، فرایندهای طولانی در پیش داریم؛ برای مثال، مصر باوجود اینکه کشور بسیار قدیمی و کهنی است، اما مصریها درباره مواردی از این دست که از مصر چه تعریفی دارند و چگونه میخواهند ثروت تولید کنند و ماهیت روابط خارجی آنها چیست و جایگاه مفاهیمی کلیدی مانند دولت، دین، زمان، آینده، حقوق مردم یا بخش خصوصی کجاست، به تعریفهای مشترک نرسیدهاند. انسان هم همینگونه رشد میکند: هر انسانی که تعاریف دقیقی از مسائل داشته باشد، انسان متعادلتری است. برای همین، هرچقدر تعاریف ما، چه فردی و چه اجتماعی، کلیتر باشد، تضاد خواهیم داشت.
هرچقدر جزئیتر باشد تضاد ما کمتر خواهد بود. شما اگر نصف روز با یک ژاپنی، معاشرت کنید، دقیقا میفهمید او چه رنگی را دوست دارد و تفریح برای او چه معنایی دارد، برای آینده خودش چه چارچوبی ترسیم کرده است و چه تناسبی بین خود، جامعه و کشورش وجود دارد. حتی اگر یک آدم معمولی باشد. چون او به این تعاریف رسیده است، در درون خود به یک صلح درونی رسیده است و در چارچوب آن تعاریف، زندگی میکند. در خاورمیانه به دلایل پیچیده تاریخی، ما انسانهای کلی و دارای کشورهایی با تعاریف کلی هستیم. انسانها و جوامعی که خیلی کلی حرف میزنند، در یک دایره بسته متوقف هستند.
ایران و ایرانی 118
منطقه خاورمیانه در نظام بینالملل امروز، تنها منطقهای است که حداقل همکاری و ائتلاف و نزدیکی منافع کشورها در آن مشاهده میشود. از نظر اقتصادی حداقل همگرایی در این منطقه وجود دارد. از نظر سیاسی، سوءتفاهم و تضاد بنیادی بین کشورها در این منطقه وجود دارد. به لحاظ نظامی هم، کشورها استراتژیهای مستقل ملی خودشان را دارند.
همکاریهای فرهنگی و اجتماعی وجود دارد، اما به اندازهای نیست که کشورها را به هم نزدیک کند. براساس وضعیتی که بین کشورهای این منطقه وجود دارد، میتوانیم بگوییم پرتضادترین منطقه در جهان، خاورمیانه است.
علت این ناهماهنگی و تضاد چیست؟
به لحاظ علمی و نظری، ریشه این تضاد در این است که هنوز در بسیاری از این کشورها فرایندهای کشور- ملتسازی تحقق پیدا نکرده یا ناقص است یا در مراحل ابتدایی خود قرار دارد و مدتها طول خواهدکشید تا اینکه کشورها به انسجام ملی و حلوفصل موضوع هویت در نهادهای اجتماعیشان برسند.
ترکیه در مقایسه با دیگر کشورهای خاورمیانه، به مبانی ملتسازی و کشورسازی از همه نزدیکتر است. هرچند ترکیه هم در حال تکامل و تعمیق کشور- ملتسازی در داخل است. در آسیا و آمریکای لاتین، اکثر کشورها از خود، جامعه و جهتگیری کشورشان، تعریفی دارند؛ مثلا در کشوری مانند کرهجنوبی بالای 90درصد مردم، اکثریت هیأت حاکمه، بخش خصوصی، سندیکاهای کارگری و جامعه روشنفکری، درباره تعریفشان از کره، اقتصاد، روابطخارجی و بنیانهای قدرتمندشدن، به اجماع رسیدهاند.
به لحاظ نظری، به این، قرارداد اجتماعی میگوییم. وقتیدر یک کشور قرارداد اجتماعی تحقق پیدا کرد، تضادهای درونی آن کم میشود و بهطور طبیعی تضادهایش با محیط خارجی خود را هم به حداقل میرساند. عموم کشورهای آمریکایلاتین این وضعیت را دارند.
ایران و ایرانی 117
این است که مهمترین کانون سیاست خارجی ما باید ازبینبردن ایرانهراسی باشد. باید چهکار کنیم؟ اول اینکه باید به دنبال قدرت معقول خودمان باشیم. اگر بخواهیم دنبال کار اقتصادی باشیم، شرکای بیشتری پیدا میکنیم، تا اینکه بخواهیم کار امنیتی کنیم. طبیعی هم است. چون در کار امنیتی صفر- یکشدن خیلی راحتتر است تا کار اقتصادی. مثلا چینیها با خیلیها، هم مشکلات مرزی و هم مشکلات ارضی دارند. گفتهاند که نمیتوانیم این مسائل را حل کنیم. هر دو طرف برای اثبات موضوع اسناد دارند.
اگر در لاهه هم طرح دعوی کنند، 20 سال طول میکشد. گفتهاند آن منطقه مورداختلاف است و حلوفصل موضوع را به تعویق میاندازیم. اما در همان منطقه پیشنهاد کار اقتصادی مطرح و درآمد کسب میکنند. به این میگویند عقلانیت سیاسی و اقتصادی. ایرانهراسی برای خیلیها پول و درآمد دارد. الان کسی دنبال این نیست که برود سرزمین دیگری را بگیرد. سرزمین دیگری را گرفتن معنایش این است که بازارهایش را بگیرید؛ نه خاکش را. این است که در اصطلاح دقیق علوم انسانی، «پارادایم» ذهنی ما یک پارادایم قدیمی و سنتی است. پارادایم حکمرانی ما باید روی قدرت نرم متمرکز شود.
اگر ما میخواهیم ایرانهراسی را از بین ببریم، باید منطق تعاملمان را در منطقه تغییر دهیم. بعد، اگر میخواهیم ایران قدرتمند شود، باید به قدرت آیتی و اقتصادی روی بیاوریم. قدرت آیتی و اقتصادی هم اگر فقط درون کشور باشد، فایدهای ندارد؛ چون در آن باید تعامل جهانی وجود داشته باشد. الان چند ده هزار هندی در «سیلیکون ولی» و «سیاتل» آمریکا و صنعت آیتی آمریکا مستقر شدهاند. بهترینها را از هند میآورند. این برای خود هند هم بسیارمفید است. توانایی هستهای هندوستان بر اساس تکنولوژی لیزر است. آمریکاییها این فناوری را فقط به دو کشور در دنیا دادهاند؛ یکی کانادا و دیگری هند.
این هنر یک حاکمیت است. هم آخرین تکنولوژی هستهای را از یکی میگیرد و هم هویت و حاکمیت و استقلال سیاسی خود را حفظ میکند، ضمنا روزبهروز هم قدرت ملیاش افزایش پیدا میکند. شناخت ما از جهان شناختی دقیق و کمّی نیست. آینده ایران در گرو قدرتمندشدن اقتصادی و تولید ثروت ملی است. اگر امکانات نباشد، کشور ضعیف میشود و متأسفانه بسیاری از کشورها در خاورمیانه علاقهمند به قدرتمندشدن ایران نیستند. در این آشفتهبازار سیاست، ما باید داخل را قویتر کنیم، شاخصهای اقتصادی را بهبود بخشیم، نرخ اشتغال را بالا ببریم، محیطزیست را در میان اولویتها قرار دهیم تا آنکه شاخصهای اجتماعی و فرهنگی بهتر شوند. بهبود وضع اقتصادی و هارمونی اجتماعی و فرهنگی و اعتقادی به ارتقای پذیرش سیاست و مشروعیت منجر میشود. اصل داخل است و قدرتمندشدن داخل؛ هم امنیت میآورد و هم احترام بینالمللی و هم رضایتمندی و امید شهروندان ایرانی.
چرا باهم همکاری نمی کنیم؟
دکتر محمود سریع القلم
تابحال تجربه کردهاید که وقتی در ترافیکی سنگین آرام رانندگی میکنید، ناگهان اتومبیلی در شانۀ خاکی جاده سعی میکند از دیگران سبقت بگیرد ضمن اینکه فضا را آلوده میکند. در ذهن انسان نرمال این اندیشه شکل میگیرد که چرا من باید ساعتها در ترافیک، قانون را رعایت کنم و دیگری این کار را نمیکنند؟ بحرانها در یک جامعه انباشته میشود زمانی که عدهای از حاشیۀ خاکی جاده حرکت کنند و قانون و مراتب و حقوق دیگران را رعایت نکنند.
چرا با هم همکاری نمی کنیم؟
شاید سوال دقیق تر این باشد که: اصلاً برای چه باید همکاری کنیم؟
چند سال پیش وقتی مهمان یک دانشگاه نروژی بودم یک استاد ایرانی الاصل آن دانشگاه بازدیدی از دانشگاه را به من پیشنهاد کرد.
طی سه ساعت بازدید پیاده، او همچنان با شوق و اشتیاق و علاقمندی و وابستگی و دلبستگی به دانشگاه، طرحهای آن، کتابخانه آن، اهداف آن، ساختمانها و نماهای آن و همکاران و بخشهای اداری و مدیرتی دانشگاه سخن میگفت که مرا بیش از اهمیت خود دانشگاه تحت تأثیر قرار داد.
در انتهای بازدید که به ناهار ختم شد از او علل شوق و اشتیاق را جویا شدم. گفت: محیط، خدمه، مدیریت و فضای آموزشی-پژوهشی این دانشگاه به من آرامش میدهد؛ همه به من احترام میگذارند؛ با آنکه ایرانی الاصل هستم، دانشکده و دانشگاه مرا در سه کمیته عضو کردهاند تا مشارکت کنم؛ دانشجو و استاد عموماً میخواهند بیاموزند؛ اغراق نکرده باشم اینجا خانه اصلی من است. محبت میکنم، محبت میبینم. راست میگویم، راست میگویند. بدی فردی را نمیخواهم، بدی مرا نمیخواهند. از دیگران انتظار نامعقول ندارم، از من انتظار نامعقول ندارند.
وظایفم را انجام میدهم، وظایفشان را انجام میدهند. مشورت میکنم، مشورت میکنند. خیانت نمیکنم، خیانت نمیکنند. منظم هستم، منظم هستند. بدگویی نمیکنم، بدگویی نمیکنند. حذف نمیکنم، حذف نمیکنند. همکاری میکنم، همکاری میکنند.
تلقی و حسی که از این گفتوگو پیدا کردم این بود: چقدر این انسان حالت نرمال دارد. فرد نرمال، خوبی ببیند، خوبی میکند. اما اگر همین فرد نرمال حذف شود، بعد احتیاط میکند. وقتی به او خیانت شد، فاصله میگیرد. وقتی دروغ گفتند، بدبین میشود. وقتی فحاشی کردند، خود را منزوی میکند. وقتی از او سوء استفاده کردند، در محبت کردن تردید میکند. اگر شخصی در قبال محبت کردن، احترام گذاشتن، خوبی کردن، وظیفه شناس بودن، راستگو بودن، منصف بودن، واکنشهای منفی و مخرب ببیند، چه روحیهای برای همکاری خواهد داشت؟
وقتی از این سفر علمی به تهران برمیگشتم، عناوین روزنامههای فارسی را در هواپیما مطالعه میکردم. در یک عنوان گفته شده بود: ایرانیها را تهدید نکنید. چند ستون آن طرفتر، چندین تهدید نسبت به کشورهای مختلف در اقصی نقاط جهان مطرح شده بود. هر کنشی واکنشی دارد، هر حرف ناپسندی پیآمدی دارد.
در جهان فعلی عموماً سخن و عمل ناشایستی، بدون پاسخ نمیماند. در چه شرایطی، شهروندان یک جامعه با هم همکاری میکنند؟ وقتی همکاری آنها، جبران شود. همکاری و یا عدم همکاری هر دو نرمال هستند زیرا در مقام عکسالعمل به رفتار دیگران انجام میپذیرد.
بخاطر فطرتی که دارد، انسان نرمال تمایل به خوبی دارد ولی وقتی در ساختاری قرار میگیرد که واکنشها عموماً با احترام، محبت، خویشتنداری و قانون آمیخته نشدهاند، حداقل اینست که فاصله میگیرد، محتاط میشود و در یک دایرۀ محدودی، خود را تعریف میکند. تابحال تجربه کردهاید که وقتی در ترافیکی سنگین آرام رانندگی میکنید، ناگهان اتوموبیلی در شانۀ خاکی جاده سعی میکند از دیگران سبقت بگیرد ضمن اینکه فضا را آلوده میکند. در ذهن انسان نرمال این اندیشه شکل میگیرد که چرا من باید ساعتها در ترافیک، قانون را رعایت کنم و دیگری این کار را نمیکند؟ بحرانها در یک جامعه انباشته میشود زمانی که عدهای از حاشیۀ خاکی جاده حرکت کنند و قانون و مراتب و حقوق دیگران را رعایت نکنند.
زمانی از یک پیرمرد ایرانی که انبوهی از علم و تجربه بود پرسیدم: مهمترین مشکل ما در توسعه کشور چیست؟ اول باید کدام مسئله را حل کنیم تا بقیه تسلسلی حل شوند؟ کانون کجاست؟ او در پاسخ گفت: عموماً ماها غرق در خود، خواستهها، منافع و آرزوهای خود هستیم. (Self-Absorption) این خصلت خودشیفتگی اجازه نمیدهد، سیستم درست کنیم، ساختار درست کنیم، تقسیم کار کنیم، از هم بیاموزیم و همکاری کنیم. سخن این فرد مرا یاد سئوال اوریانا فالاچی، روزنامه نگار ایتالیایی در اوایل ۱۳۵۰ از شاه انداخت: بسیاری کشورها شاه دارند، شما چرا خود را شاه شاهان خطاب میکنید؟ شاه در پاسخ گفت: اینجا همه شاه هستند، من شاه همۀ آنها هستم.
افراد نرمال وقتی همکاری میکنند که از جانب دیگران همکاری ببینند. این محتاج یک سیستم است. این سیستم به نوبۀ خود نیازمند قانونگرایی و شایسته سالاری است که هر شهروندی بنا به دانش، تجربه، و اهتمام خود در جایگاه شایسته، قرار میگیرد. در چارچوبی که شایسته سالاری نباشد، دروغ گفتن بدون مجازات بماند و غرور فرد برتر از مصلحت عام باشد، افراد نرمال همکاری نمیکنند. در این قالب، شهروندان به تدریج مدارهای اعتماد خود را محدود کرده و در جزایر خودساخته زندگی میکنند که جامعه شناسان به آن، ذرهای شدن جامعه میگویند. (Atomization of Society)
همکاری کردن نیاز به پاداش معنوی، کلامی و عملی دارد. افراد در برابر کارهای بدی که انجام میدهند نباید مصونیت داشته باشند. برای انجام هر کار مثبتی باید سیستم درست کرد: کار خوب را پاداش و کار بد را مجازات.
علامت پارکینگی در آلمان اینگونه بود: این پارکینگ به هموطنان مسن ما اختصاص دارد. متخلف: حداقل ۱۵۰ یورو. حکمرانی خوب یعنی سیستم درست کردن: از نحوۀ پارک کردن تا امنیت آبهای ایران در خلیجفارس. این روش نیاز به سخنرانی و جلسه را به یک صدم میرساند. بدون سیستم و قاعدهمندی، هیچ امری اصلاح نمیشود. استاد ایرانیالاصل دانشگاه نروژی، همکاری میکند چون در یک سیستم قابل پیشبینی کار میکند. دروغ، ابهام، حذف و تبعیض در آن تعطیل است. طی نیم روزی که با او بودم به گونهای رفتار نکرد که تصور کنم او مرکز ثقل جهان است، ادعایی نداشت، دائم سئوال میکرد و نظر میپرسید.
او جزئیات بازدید نیمروزه را از دو ماه قبل با من هماهنگ کرده بود. طبق توافق عمل کرد. نه پیچاند، نه حذف کرد، نه حرف خود را تغییر داد، نه بدگویی کرد، نه بدقولی کرد. در صورت و سیرتش، صدق و انسانیت موج میزد. او میگفت: در این جامعه، به ندرت افراد دروغ میگویند چون به دوستی و مسائل زندگی، دراز مدت نگاه میکنند. همکاری خود را با او ادامه خواهم داد.
ایران و ایرانی 116
ما باید هم ریز باشیم و هم دقیق. با تحلیل محتوا از مواضع و سخنرانیها در آمریکا میتوانیم به این نکات پی ببریم: اول اینکه تعریف آمریکا از جمهوری اسلامی ایران، یک کشور مخالف است. جمهوریخواه، دموکرات، سناتور، کاخ سفید، پنتاگون و …، حاکمیت ایران را مخالف آمریکا میدانند. دوم اینکه آنها ایده تغییر رژیم را کنار گذاشتهاند. در مقطعی به این نتیجه رسیدند که اصلا تغییر حکومت در ایران امکانپذیر نیست. راه بعد این است که آمریکا میگوید میخواهد سیاستهای سیستم را تغییر دهم، اما به ساختارش کاری ندارد. برای پاسخ به اینکه در کدام مسیر میتوان این کار را انجام داد، برنامهشان را خُرد و اقتصادی و تحریمها را طراحی کردند.
در سیاست رایج جهان میگویند هیچ وقت دشمنتان را کاملا نابود نکنید. 20 درصد امکان ادامه حیات بگذارید، چون شما نیاز دارید که با او تعامل کنید. آنها میگویند که جمهوری اسلامی ایران بماند. ما نه با قانون اساسیاش کار داریم، نه با حاکمیت آن و نه با این هدفش کار داریم که برای خود دنبال یک مدل اسلامی است. ما آنجاهایی تزاحم داریم که به منافعمان برمیگردد. اولین موضوع، هستهای و دومی قدرت دفاعی ایران است. این دو موضوع اگر با منافع ما تزاحم پیدا کند، ما سراغش میآییم. استراتژی آنها «تطویل» است. تا به حال در زندگیتان با موضوعی روبهرو بودهاید که نخواسته باشید حلش کنید؛ یعنی حلنکردنش به نفع شماست؟ آمریکا معتقد است که باید اختلافاتم را با ایران نگه دارم. بهترین اختلاف همین موضوع هستهای است. آمریکا میگوید این سیستم، غیرقابل پیشبینی است.
اگر این سیستم قدرتمند شود، به سیاستهای سابقش برمیگردد. چگونه قدرتمند میشود؟ وقتی به پول دسترسی داشته باشد. بنابراین محدودکردن صنعت نفت ایران، بازنکردن تمام سیستم بانکی ایران، اجازه معاملهندادن به همه دنیا برای خرید نفت ایران، کانون است. ضمن اینکه آنها میگویند ما ماهی 700 میلیون دلار به شما میدهیم تا بقا داشته باشید. چون نمیخواهند ایران بههم بریزد. آمریکا به هیچوجه به دنبال تجزیه ایران نیست. ممکن است کشورهای دیگر باشند، ولی این موضوع به ضرر آمریکاست. یکی، به خاطر روسها و چینیها که نزدیک ایران هستند.
بعد هم، به خاطر بنیادگرایی و سلفیگری و دیگر به خاطر حفظ توازن منطقهای میان کشورهای تأثیرگذار. میگوید ایران همین که هست، باید بماند. همه این استراتژیها روی یک ستون استوار است: «ایران ضعیف». روش این کار تطویل است. آنها پیش خودشان میگویند که برای مثال ایران در یک دهه آینده، دچار یکسری تحولات خواهد شد. ممکن است مدیرانش تغییر کنند، ما کاری کنیم که ایران در دایره و مدار بماند که ما دائما بتوانیم مذاکره کنیم. همین کار را اسرائیل با فلسطینیها میکند. الان از «اسلو» 24 سال میگذرد؛ هنوز هم مذاکره میکنند. هیچ عجلهای هم ندارند. یک قرن دیگر هم مذاکره میکنند.
در نظر بگیرید که این استراتژی آمریکا، دو همراه منطقهای یعنی اسرائیل و عربستان هم دارد. شاید بتوانیم بگوییم که یکی از مهمترین تحولات سیاسی خاورمیانه در دوران پس از انقلاب اسلامی، همراهی و همکاری عربستان و اسرائیل با یکدیگر در شکلگیری ساختارهای جدید در این منطقه است. شاید این موضوع، مهمترین چالش سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران باشد.
ایران و ایرانی 115
امنیت ملی ما خیلیمهم است. این در بحث، یک پایه است. اما باید کاری کنیم که قدرتمان روزبهروز افزایش پیدا کند. یعنی باید ثروت ما زیاد شود. بعضیها میگویند باید بیشتر نفت صادر کنیم. ما باید کاری کنیم که تولید کنیم. خدمات و کالا تولید کنیم. چگونه میتوانیم این کار را کنیم؟ باید با دنیا همکاری کنیم. ما نمیتوانیم با یک دستمان به دنیا بگوییم ما شما را قبول نداریم، با یک دستمان بگوییم لطفا آخرین فناوریهایی که دارید بدهید به ما! من از یکی از دوستان که در حوزه آیتی کار میکند، شنیدم در ایران 10 میلیون آیفون وجود دارد؛ آنهم در کشوری که تحریم است و اینهمه مشکلات اقتصادی دارد؛ یعنی جامعه به دنیا تمایل دارد و بهترینها را هم میخواهد. بههرحال، من فکر میکنم استراتژی منطقهای ما بر بنیانهای تولید ثروت بنا نشده است.
اولین کاری که باید بکنیم مبارزه با ایرانهراسی است، این باید کانون سیاست خارجی کشور ما باشد. متأسفانه دستگاه سیاست خارجی ما یک نهاد فکری نبوده است. یک نهاد اجرائی و نهاد ارتباط اداری با جهان است. آیا در چند دهه، یک سخنرانی از دستگاه سیاست خارجی خواندهاید که در آن استراتژی افزایش قدرت و ثروت ملی ایران با عنایت به تحولات جهانی و با توجه به عناصر اقتصادی، نظامی، سیاسی و فناوری منطقهای و ملی ارائه شود؟ بعضی پارلمانها و دولتهای غربی و هماکنون آسیایی، برای آنکه در موضوعی به سیاستگذاری برسند، علاوهبر نهادهای داخلی از دهها مؤسسه فکری و تحقیقاتی بینالمللی مشورت میگیرند. بسیار روشن است شناخت دقیقی از اقتصاد جهانی، نقش فناوری در سیاست جهانی و تحولات عمیق در جزیرهالعرب وجود ندارد. نکات کلیشهای 20 سال پیش تکرار میشود. ادبیات و قرائتهای نوین اقتصادی، سیاسی و اقتصاد سیاسی بسیاراندک است. شناخت از این تحولات باید حتی روزانه بهنگام شود.
ایران و ایرانی 114
یک تعریف جامع و رایج بینالمللی از قدرت است که 95 درصد از کشورها این را پذیرفتهاند. تعریف ما از قدرت با تعریف رایج بینالمللی از قدرت خیلی فرق میکند. این تعریف چیست؟ اولا، به اقتصاد در حد ضرورت نگاه میشود. اقتصاد موضوعی است برای معاش انسان و بهدستآوردن آنچه که لازم دارد. اما اقتصاد در کشور ما به معنای مزیت نسبی، تولید ثروت ملی، داشتن یک سهم بازار بینالمللی و اینها نیست. اگر هم سمند را به ونزوئلا میبریم، بیشتر فکرمان سیاسی است تا اقتصادی. پایه اکثریت فعالیتهای بینالمللی ما غیراقتصادی است. الان نقش اقتصادی ترکیه در عراق بهمراتب از ما قویتر است.
به خاطر اینکه آنها سیستم دارند و با دنیا در ارتباط هستند. آخرین و بهترین فناوریها را به عراق میبرند و عراق هم میبیند کارکردن با این کشور برایش خیلی سودمند است. حالا در این چارچوب و در تحلیل واژه رفاقتی که در پرسش شما بود، میتوانم بگویم ما برای دفاع از کشورمان دنبال حوزه نفوذ هستیم. یعنی در کنار هدف اعتقادی- ایدئولوژیک، یک هدف سیاسی- امنیتی هم داریم. در کشور ما این تفکر وجود دارد که ما در جنگ سرد با غرب هستیم، باید مدارهای نفوذ خودمان را گسترش دهیم تا اینکه بتوانیم یک فضای باز و متقابل به دست آوریم. ممکن است حضور ما در یمن هم فرهنگی باشد، هم ایدئولوژیک و هم کمک به شیعیان باشد. اما ضمنا یک کمک سیاسی هم به ما میکند که فرصتهای بازیکردن بیشتری در منطقه داشته باشیم.
شما یک اتومبیل میخواهید بسازید؛ اول نرمافزار کامپیوتری آن را طراحی میکنید. همه فاصلهها آنجا تنظیم میشود. میخواهید یک ساختمان بسازید، همه طبقات، فاصلهها و اندازهها روی کاغذ میآید. هیچ کار عملیای بدون نظریه نیست.
یعنی در تاریخ مدرن ایران از اوایل دوران ناصرالدین شاه به اینسو، نظریهپردازی را دوست داریم؛ ولی کمتر به این توجه میکنیم که چگونه اینها را عملیاتی کنیم
ما باید کاری کنیم که تا 10 سال آینده تولید ناخالص داخلی ایران به 1.5 تریلیون دلار برسد و ما شایسته این هستیم. این خودبهخود به ما بقا و امنیت میدهد. تعاریفی که در کشور ما از امنیت وجود دارد کمی قدیمی است. من معتقدم ایران به خاطر جایگاه، جغرافیا، مساحت و ژئوپلیتیکی که دارد، حتما باید به قدرت نظامی خودش توجه کند. بخش مهمی از کشور ما کویر است. اگر بحران آب را حل نکنیم، کویرمان بیشتر هم خواهد شد.
ایران و ایرانی 113
اقناع عمومی لازم است. شما در دوره قاجار و پهلوی میبینید که پیشرفت اقتصادی، از طرف گروهی در ایران، تفسیر به بیدینی میشود. چه کسانی بودهاند که بیایند بحث کنند که اگر انسان بهتر زندگی کند، میتواند دیانتش را هم حفظ کند. ارتباطات بینالمللی به معنای از دستدادن هویت ملی نیست. روی این مباحث کار نشد و رویارویی فرهنگی و اجتماعی ایجاد کرد. ما در توجیه افکار و سیاستهایمان، خیلی کم قدم برمیداریم. یک نمونه موفق، بستن کمربند در رانندگی است. نمیدانم چه سالی بود که در اتوبانها نیروی انتظامی بین ماشینها میایستاد و به مردم تذکر و آموزش میداد. بهتدریج همه فهمیدند این کار شایستهای است و باید کمربند ایمنی را بست. در کلاس اول دبستان در آمریکا، بچهها را به زندان میبرند، با او حرف میزنند، میگویند میدانی تو کجا هستی؟ اگر انسان کار خلاف کند، اینجا میآید. دوست داری سه سال اینجا بمانی؟ بچه به درودیوار نگاه میکند و هیچوقت از یادش نمیرود. به جاهای مختلف میبرند. البته سقف تربیت انسان، به لحاظ فرهنگی و اجتماعی و این نکاتی که تا حالا بحث کردیم، تا 12 سالگی است.