عمر زودگذر

زود گذشت چه عمر من،یک دم راحت آرزوست
تلخ بود روز و شب سیاه من، گاه قیامت آرزوست
شکوه برم حال و دمم ،سر بنهم به پای دوست
نعره زنم به درگهش، قهر و شکایت آرزوست
چون برسد نوبت دوست ، مهر و نوازشم کند
خجل کند زلطف خودجان مرا،حال ندامت آرزوست
قهر کنم ،خنده کند،ناله کنم،ناز و نوازشم کند
هرچه کنم،لطف کند،عشق به غایت آرزوست
گر نرسد قامت من ،بر در کوی آن عزیز
تشنه آن ملاحتم ، آن قد و قامت آرزوست

سلام!

سلام دوستان

سلام یاران

سلام عاشقان انسان و انسانیت

سلام ساکنین معبد نوعدوستی

شما بر ایام مبارک باشید انشائ الله

امید آنکه سال جاری ،بهترین سال عمرتان نسبت به سال های گذشته،و بدترین سال عمرتان نسبت به سال های آینده زندگی تان باشد.

آغاز میکنیم با امید به عنایت الهی

یا حق

عجله کنید!

به پایان ماه میهمانی خدا چند روزی بیشتر نمانده!

چه بهره ای برده اید؟

آنقدر هست که اگر همین فردا از این دنیا رفتید،روی نگاه کردن و سربلند کردن در پیشگاه خالق خود داشته باشید؟

آنقدر هست که تمرینی برای شایسته تر زندگی کردن،در بقیه عمر خود را داشته باشید؟

آنقدر هست که حداقل یک نفر خدا را به خاطر خلق شما،شکر کرده باشد؟

مهم نیست که روزه می توانید بگیرید یا خیر.

مهم این است که در این مهمانی حضور داشته باشید و تمرین بنده بهتر خدا بودن را بکنید.

عجله کنید،وقت زیادی نمانده است.

آهای دنیا دوستان و بنده های زر و زور و تزویر،

عجله کنید.خدا منتظر توبه شماست!

حسرت زمان مرگ

در کانال استراتژیست این متن منتشر شده است:
از همین الان حدس بزنید در زمان مرگ حسرت چه چیزی خواهید خورد؟
یک پرستار استرالیایی بعد از 5 سال تحقیقاتش ، بزرگترین حسرتهای آدمهای در حال مرگ را جمع کرده و 5 حسرت را که بین بیشتر آدمها مشترک بوده منتشر کرده است .
نخستین حسرت = کاش به خانواده ام بیشتر محبت مى کردم مخصوصا پدر و مادرم…
حسرت دوم = کاش این قدر سخت کار نمی کردم…
حسرت سوم = کاش شجاعتش را داشتم که احساساتم را با صدای بلند بگم…
حسرت چهارم = کاش رابطه هایم با دوستانم را حفظ می کردم …
حسرت پنجم = کاش شادتر می بودم . ولحظات بیشترى مى خندیدم…
شما حسرت چه چیزی را خواهید خورد؟
عمر ما کوتاه تر از اونی است که فکرشو می کنیم .
زمان مثل برق می گذره

عمر چیست؟

عمر آن بود که در صحبت دلدار گذشت
حیف و صد حیف که آن دولت بیدار گذشت
آفتابی زد و ویرانه دل روشن کرد
لیک افسوس که زود از سر دیوار گذشت
خیره شد چشم دل از جلوه مستانه او
تا زدم چشم به هم،مهلت دیدار گذشت
برو ای ناصح مجنون ز پی کار دگر
نقش بر آب مزن،کار من از کار گذشت
بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا
تا بدانی که چه ها بر دل بیمار گذشت
هرچه غم هست خدایا به دل من بفرست
که برای دل ما از کم و بسیار گذشت
شدم آن روز ز درمان دل خود نومید
که مداوای وی از معجز خمار گذشت
اعتقادم زتو هم سلب شد ای باده فروش
وان کرامات که دیدیم زتو دیروز،گذشت

عماد خراسانی