بالاخره یک جایی میفهمی!

یک جایی می فهمی که هرچه کسی را بیشتر دوست داشته باشی،باید توقع خودت را از او کمتر کنی.زمانی می رسد که او به تو پشت خواهد کرد،آن موقع کمتر درد خواهی کشید.
یک جایی می فهمی که هرچه کسی بیشتر به تو محبت کند،تو باید بیشتر خودت را کنترل کنی.زمانی که ترکت کرد،کمتر درد خواهی کشید.
یک جایی می فهمی،هرچه مدح تو را بگویند و جلویت بیشتر راست و خم شوند،تو باید بیشتر متنفر شوی.روزی که رهایت کردند و دور نفر دیگری جمع شدند،تو به آنها خواهی خندید.
بگذار عمری از تو بگذرد،همه اینها را خواهی فهمید.

۴ دیدگاه دربارهٔ «بالاخره یک جایی میفهمی!»

  1. سلام
    تا به امروز اموخته ام که

    هرچه کسی را بیشتر دوست داشته باشی، باید توقع خودت را از او کمتر کنی. چون توقع، سرچشمه مهر را می خشکاند و حدی هم ندارد. باید او را دوست بداری و بی چشمداشت، مهرت را نثارش کنی.

    یک جایی می فهمی که هرچه کسی بیشتر به تو محبت کند، باید با او صادق تر باشی. انگاه که دوستش داری، بی شرط و بی منت مهرت را نثارش کنی و انگاه که از حالش، احساس بی نیازی یا تهوع داری، از او دوری کنی تا بداند جویای لطفش نیستی.

  2. سلام
    آموخته ام که. . .
    در جای جای زندگی سعی کنم خدا را دوست داشته باشم که زندگی را احلی من العسل می کند.
    آموخته ام که دشمن را بعنوان بزرگترین دوست محترم بشمارم.
    فهمیدم بر روی زمین کسی را دوست بدارم که دمادم بر حال ما گنه کاران دعا می کند.
    آموختم که روزی دنیا بر بدست صالحان اداره می شود و زنده ام به امید دیدن خوبان عالم در آن روز.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *